چسبیدن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز] چیزی را محکم به دست گرفتن.
۳. [عامیانه، مجاز] محکم پیوستن به کسی یا چیزی.
۴. [عامیانه، مجاز] مطلوب و دلپذیر بودن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( چسبید چسبد خواهد چسبید بچسب چسبنده چسبیده . متعدی : چسباندن چسبانیدن ) ۱ - متصل شدن چیزی بچیز دیگر چنانکه جدا کردن آنها دشوار باشد . ۲ - چیزی را محکم بدست گرفتن . ۳ - محکم پیوستن بکسی یا چیزی . ۴ - میل کردن متمایل شدن منحرف شدن .
مقلوب چسیبدن و آنرا چفسیدن نیز گفته اند چه بیکدیگر بدل شوند .
ویکی واژه
متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آنها دشوار باشد.
چیزی را محکم به دست گرفتن.
محکم پیوستن به کسی یا چیزی.
میل کردن، متمایل شدن.
چفسیدن، چسفیدن، دور شدن