پکر

لغت نامه دهخدا

پکر. [ پ َ ک َ ] ( ص ) گیج و متحیر شده از حوادثی بد که پیش آمده است. که فکر نتواند کرد از پیری یا کثرت مصائب. گیج از هجوم مصائب و یا پیری بسیار و مانند آن. خرف. || خرف از پیری.
- پکر شدن ؛ حالت گیجی و بی فهمی پیدا کردن.
- پکر کردن ؛ ایجاد حالت گیجی و بی فهمی.
پکر. [ پ ُ ک ِ ] ( اِ ) قسمی بازی ورق.

فرهنگ معین

(پَ کَ ) (ص . ) (عا. ) افسرده ، نومید.

فرهنگ عمید

۱. گیج، سرگشته، حیران.
۲. اندوهناک.

فرهنگ فارسی

گیج، سرگشته، حیران، اندوهناک، گیجی
( اسم ) نوعی قمار با ورق.
گیج و متحیر از حوادث بد که پیش آمده است

ویکی واژه

(عا.)
افسرده، نومید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم