پنجه زدن. [ پ َ ج َ/ ج ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) پنجه انداختن برای زورآزمائی. || ستیزه کردن. نزاع کردن : پس از پنجاه چله در چهل سال مزن پنجه درین حرف ورق مال.نظامی.آفت این پنجره لاجورد پنجه در او زد که بدو پنجه کرد.نظامی.پنجه با شیر و مشت بر شمشیر زدن کار خردمندان نیست. ( گلستان ). با شیر خود چه پنجه تواند زدن شغال.سلمان ساوجی.کشتی شکسته باد مخالف کناره دور نز دانش است پنجه که با ناخدا زنیم.قاآنی.|| چنگال زدن. با پنجه آزردن.
فرهنگ معین
( ~. زَ دَ ) (مص م . ) ۱ - چنگ زدن . کسی را زخمی کردن . ۲ - کنایه از: درافتادن با کسی ، جنگیدن .
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- چنگ زدن باپنجه آزردن . پنجه انداختن برای زور آزمایی ستیزه کردن
ویکی واژه
چنگ زدن. کسی را زخمی کردن. کنایه از: درافتادن با کسی، جنگیدن.