پرنداخ

لغت نامه دهخدا

پرنداخ. [ پ َ رَ ] ( اِ ) تیماج و سختیان. ( برهان ). ساغری سوخته. کیمخت :
گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم ( ؟ )
زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ.عسجدی.فرهنگ رشیدی پرنداخ با جیم آورده بی ذکر شاهدی. و رجوع به برنداخ شود. گورگانی. گوزگانی. گوژگانی. ( برهان ).

فرهنگ معین

(پَ رَ ) (اِ. ) تیماج ، سختیان ، تسمه یا کمربند که از تیماج درست کنند.

فرهنگ عمید

تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند، تیماج، ساختیان، سختیان.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت .

ویکی واژه

تیماج، سختیان، تسمه یا کمربند که از تیماج درست کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن