لغت نامه دهخدا
کند مُدَخّرِ قدرش گه ذخیره جود
بجای خُنب نطاقات چرخ را پرخو.آذری.- پَرخَو کردن ؛ فرخو کردن. بریدن و هموار کردن شاخه های زیادتی درخت. پیراستن درختان یعنی بریدن شاخه های زیادتی آنرا تا به اندام نشو و نما کنند. ( برهان ).
|| در بعض نسخ به پرخو معنی شادمانی نیز داده اند. ( شعوری ). و رجوع به فرخو شود.