پرت کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقوّت افکندن. - پرت کردن حواس کسی را ؛ حواس او را مختلط کردن.
فرهنگ معین
(پَ. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - دور انداختن . ۲ - فکر کسی را منحرف کردن .
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- دور افکندن انداختن کسی یا چیزی را از بالا بپایین یا از جایی بجای دیگر : سنگی پرت کرد . ۲- تبعید کردن بجای دور اعزام داشتن . ۳- فکر کسی را منصرف کردن از اصل قضیه . یا پرت کردن حواس کسی . فکر و حواس کسی را از اصل موضوع منصرف کردن و بموضوع دیگر معطوف ساختن او را باشتباه انداختن.