پراندن

لغت نامه دهخدا

پراندن. [ پ َ دَ ] ( مص ) تطییر. پرانیدن. پرواز دادن. اطاره. تذریه :
از شمس دین چه آیدجز افتخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان.سوزنی.|| افکندن. پرتاب کردن.انداختن. || در تداول عوام ، گاه گاه پنهانی تباهی کردن زن چنانکه در تک پراندن و تک پرانی. || کلمه درشت و بی جا در سخن آوردن. || لاف زنی و مبالغه در مدح کسی و تعریف بیجا کردن از مصطلحات. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

(پَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پرواز دادن . ۲ - پرتاب کردن ، افکندن .

فرهنگ عمید

۱. پرواز دادن.
۲. پرتاب کردن.
۳. [عامیانه] به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه.
۴. [عامیانه] به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن.

فرهنگ فارسی

پرانیدن:پروازدادن، پرتاب کردن، پرتاب کننده، پران:امربه پراندن، بپران، پراننده
( مصدر ) ۱- پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره. ۲- پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط . ۳- سخن درشت و بیجا گفتن : متلک پراندن . ۴- لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن . ۵- در نهان با مرد آمیختن ( زن ) تک پراندن تک پرانی .

ویکی واژه

پرواز دادن.
پرتاب کردن، افکندن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال احساس فال احساس