پایمال شدن

لغت نامه دهخدا

پایمال شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) لگدکوب شدن. پی خسته شدن. پی سپر شدن. نیست و نابود شدن :
کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار
کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ.سوزنی.تو غافل در اندیشه سود و مال
که سرمایه عمر شد پایمال.سعدی.کرا سیم و زر ماند و گنج و مال
پس از وی بزودی شود پایمال.سعدی.اگر پور زالی و گر پیر زال
بدوران نمانی شوی پایمال.حافظ.|| هَدَر شدن. باطل گردیدن ، چنانکه خون کسی.

فرهنگ معین

(شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ لگدکوب شدن . ۲ - هدر رفتن ، باطل گردیدن .

فرهنگ فارسی

۱- زیر پاشدن پی سپر شدن لگد کوب شدن . ۲- هدر رفتن باطل گردیدن ( چنانکه خون کسی ).

ویکی واژه

۱ لگدکوب شدن.
هدر رفتن، باطل گردیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال درخت فال درخت