پالاد

لغت نامه دهخدا

پالاد. ( اِ ) ( مرکب از پای و لاد؟ ) پالا. پالاده. اسب پالانی. ( اوبهی ). جنیبت باشد و پالانی همچنین ؟ ( صحاح الفرس ). جنیبت را گویندکه اسب کوتل باشد و آن اسبی است که پیشاپیش امرا و سلاطین برند و اسب پالانی را نیز گفته اند. ( برهان ). جنیبت. ( فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ). مطلق اسب. اسپ نوبتی. و بعضی مطلق مرکوب را گفته اند لیکن از اشعار خصوص اسب مفهوم میشود و اگر جنیبت از بعضی ابیات مفهوم میشود بقرینه مقام خواهد بود. ( رشیدی ) :
من رهی پیر و سست پای شدم
نتوان راه کرد بی پالاد.فرالاوی.|| نرم دار. رجوع به نرم دارشود.

فرهنگ معین

( اِ. ) ۱ - مطلق اسب . ۲ - اسب نوبتی ، جنیبت .

فرهنگ عمید

۱. جنیبت، یدک.
۲. [مجاز] اسب.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نرم دار نمدار .

ویکی واژه

مطلق اسب.
اسب نوبتی، جنیبت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال پی ام سی فال پی ام سی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان