وطی. [ وَطْی ْ ] ( ع مص ) آرامش با کسی. آرمیدن. جماع کردن. ( غیاث اللغات ) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. ( شرایع علامه حلی ). طفل را نبود ز وطی زن خبر جز که گویی هست آن خوش چون شکر.مولوی.|| پایمال کردن. ( غیاث اللغات ). وطی ٔ. [ وَ ] ( ع ص ) کوفته و سپرده زیر پا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوفته و نرم و سپرده زیر پای. ( ناظم الاطباء ). || شی وطی ٔ؛ ای بین الوطاءة. ( منتهی الارب ). چیزی که پاسپردگی آن آشکار باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وطاءة شود.
فرهنگ معین
(وَ ) [ ع . وَطَء ] (ص . ) ۱ - پایمال کردن . ۲ - سوار شدن بر اسب . ۳ - در فارسی به معنای جماع کردن .
فرهنگ عمید
جماع کردن.
فرهنگ فارسی
وطئ، پایمال کردن، لگدمال کردن، سوارشدن براسب (صفت ) چیزی که پاسپردی آن آشکارباشد : (( دراین باب رخصت یجوز للشاعر مالایجوز متمسکی قوی است و بهان. ضرورت شعر مستندی وطی .
ویکی واژه
وَطَء پایمال کردن. سوار شدن بر اسب. در فارسی به معنای جماع کردن.