وزوز

لغت نامه دهخدا

وزوز. [ وَزْ وَ ]( ع اِ ) مرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || چوبی است پهن که بدان خاک را از فراز به نشیب کشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). چوبک خاک کشیدن. ( مهذب الاسماء ).
وزوز. [ وِزْ وِ ] ( اِ صوت ) بانگ مگس. طنین مگس. حکایت بانگ زنبور و امثال آن. ( یادداشت مؤلف ). آواز زنبور،مگس و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ) : در حیاطاز زور گرما جز ناله زنجره ها و وزوز زنبورهای درشت و ترس آور که عصبانی شده بودند نه صدائی بود و نه آمدورفتی. ( فرهنگ فارسی معین از شوهر آهوخانم ص 372 ).

فرهنگ عمید

صدای مگس و زنبور.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آواز زنبور مگس و غیره در حیاط از زور گرما جز نال. زنجره ها و زوز زنبورهای درشت و ترس آور که عصبانی شده بودند نه صدائی بود و نه آمد و رفتی .
مرگ چوبی است پهن که بدان خاک را از فراز به نشیب کشند

فرهنگستان زبان و ادب

{tinnitus} [شنوایی شناسی] احساس صدای زنگ یا صداهای دیگر در گوش هنگامی که محرک صوتی خارجی وجود ندارد

ویکی واژه

ronzio
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال پی ام سی فال پی ام سی فال رابطه فال رابطه