واژگونه

لغت نامه دهخدا

واژگونه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص ) بر وزن و معنی باژگونه است که برگشته و معکوس و مقلوب باشد. ( از برهان ). وارون. وارونه. واژگون. واژون. باشگونه. باشگون. باشگونه. || نامبارک. ( برهان ). شوم. نحس:
همان است کاین واژگونه جهان
یکی را برد دیگر آرد روان.فردوسی.بفرمود تابر هیونان مست
نشینند و گیرند اسبان به دست
بر آن واژگونه دولشکر دمان
شبیخون برآرند از ناگهان.فردوسی.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - سرنگون وارون.۲ - یا نسبت واژگونه. عکس نسبت ۳ - آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (( همانست کین واژگونه جهان یکی را بر دیگر آرد دوان. ) ۳ - شوم نامبارک نحس. ۴- بدبخت بخت برگشته: (( بران واژگونه دو لشکر دمان شبیخون بر آردن از ناگهان. ) )
بر وزن و معنی باژگونه است مه بر گشته و معکوس و مقلوب باشد وارون.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال آرزو فال آرزو فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مکعب فال مکعب