واژگون کردن

لغت نامه دهخدا

واژگون کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برگرداندن. قلب کردن. وارونه کردن. سرنگون کردن. واژگونه کردن. باشگونه کردن.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) سرنگون کردن وارو کردن برگرداندن .

ویکی واژه

capovolgere
rovesciare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم