وازده

لغت نامه دهخدا

وازده. [ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) هر چیز بدی که ازچیز خوب جدا کرده باشند. ( ناظم الاطباء ). کنار گذاشته شده. ( از ناظم الاطباء ). مردود. ( یادداشت مؤلف ).
وازده. [ زِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنه کوه واقع است. سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

فرهنگ معین

(زَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - نامرغوب . ۲ - مطرود، مردود.

فرهنگ عمید

۱. هرچیز نامرغوب که آن را جدا کرده و کنار گذاشته باشند، پس زده، پس مانده.
۲. طردشده از اجتماع.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - رد شده مردود شده : (( توان خرید بصد جان زیار نیم نگاه متاع ناز درین چند روزه وازده است . ) ) ۲ - منفور در اجتماع مطرود : (( هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله وازده و بیخود از جامع. آدمها رانده شده بودند . ) )
دهی است از دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان در ۲۴ هزار گزی مشرق ابهر و شش هزار گزی راه مالرو عمومی و در دامنه کوه واقع است .

ویکی واژه

نامرغوب.
مطرود، مردود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت استخاره کن استخاره کن فال چوب فال چوب