لغت نامه دهخدا
چو در نی بست تن ایمن نشستی
ز دل در جان جانت طارمی کو.سنائی.و نی بستی بود که ایشان در آنجا جمله شدندی و بازی کردندی. ( کلیله و دمنه ).
گرد تو صف زده خوبان کمربسته چو نی
گوئی از هر طرفی گرد شکر نی بست است.کمال خجندی ( از آنندراج ).شعله را پیرهن از خس نتوان پوشیدن
خنده ها عشق به نی بست زلیخا دارد.سالک یزدی ( از آنندراج ).هر آن دلی که ندارد محبتش بادا
برو همیشه ز نی بست سینه بیت حزن.کلیم ( از آنندراج ).