نوکری. [ ن َ / نُو ک َ ] ( حامص ) چاکری. ملازمت. خدمت. فرمانبرداری. ( ناظم الاطباء ). خدمتکاری. ( فرهنگ فارسی معین ). عمل نوکر. رجوع به نوکر شود. || فروتنی. ( ناظم الاطباء ). || مشاور بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || عضویت اداره دولتی. استخدام دولت. ( فرهنگ فارسی معین ). - نوکری پیشه ؛ آنکه به خدمت و چاکری کسی زندگانی می کند. خدمتکار. ( ناظم الاطباء ). - نوکری دولت ؛ خدمت دولت کردن. در خدمت دولت بودن. کارمندی. - نوکری کردن ؛ خدمت کردن. اطاعت و فرمانبرداری نمودن. - || در خدمت دستگاه دولتی بودن.
فرهنگ فارسی
۱ - چاکری خدمتکاری. ۲ - مشاور بودن . ۳ - عضویت اداره ( دولتی ) استخدام دولت: (( هیچ وزیری نمیتواند بدون اجاز. صدر اعظم یکی از اجزای خود را از نوکری اخراج نماید. ) ) ( از قانون تشکیلات دولتی مشیر الدوله صدر اعظم ناصر الدین شاه : مستوفی ج ۱ ص ۱۶۵ ) تاریخ قاجاریه .