نمک زدن

لغت نامه دهخدا

نمک زدن.[ ن َ م َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نمک پاشیدن :
کوته ز شوربختی ما شد شب وصال
چندانکه زد نمک دل ما بر کباب صبح.نعمت خان ( از آنندراج ).این چه نمک بود به داغم زدی
بوی بهاری به دماغم زدی.وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نمک پاشیدن

ویکی واژه

salare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم