لغت نامه دهخدا
نفل. [ ن َ ف َ ] ( ع اِ ) غنیمت. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). فی ٔ. ( یادداشت مؤلف ). || هبه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || زیادت. ( از اقرب الموارد ). برتری ، گویند: لهذا نفل علی هذا؛ ای زیادة . ( از اقرب الموارد ). ج ، انفال ، نفال. || گیاهی است بهترین ِ تَرَها گلش زرد و خوشبوی و فربه کن اسبان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). شبدر. ( یادداشت مؤلف ). واحد آن نفلة. ( از اقرب الموارد ). || در فقه ، آنچه از غنیمت که امام بیش از سهم دیگران به یکی از سپاهیان اختصاص دهد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). سهم یکی از غنیمت بران که به علتی بیش تر از سهام دیگران است ، جاسوسان و فرماندهان قشون از جمله اشخاصی هستند که مستحق نفل می باشند. ( یادداشت مؤلف ).
نفل. [ ن ُ ف َ ] ( ع اِ ) سه شب از ماه که پس از غرر آید ؛ یعنی شب چهارم و پنجم و ششم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). سه شب بعد از غرر در ماه. ( از اقرب الموارد ).
نفل. [ ن ُ ف َ ] ( اِ ) آنجای از دشت و صحرا که مردمان و حیوانات در زمستان در آنجا آسایش می کنند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نغل شود.