[ویکی فقه] نظم در لغت، کلام موزون مقابل نثر تعریف شده است.
[ویکی اهل البیت] «نظم» در لغت به معنای آراستن، برپا داشتن، ترتیب دادن کار و...و در اصطلاح نظامی به معنای پیروی کامل از دستورهای نظامی است. انضباط نیز به معنای نظم و انتظام، ترتیب و درستی، عدم هرج و مرج، سامان پذیری و آراستگی است.
آفرینش بر اساس نظم استوار است و در دستگاه خلقت، هر پدیده ای جای خاصی دارد و مأموریت و کار ویژه ای به عهده دارد. کرات آسمانی در مدار معینی حرکت می کنند، فصول سال و گذشت شب و روز نظم خاصی دارد و خلقت اشیا از اندازه، حدّ و میزان خاصی برخوردار است. خدای تعالی می فرماید: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ»
ما هر چیزی را به اندازه (و روی حساب) آفریدیم. حکمت خداوندی در هر چیز تجلی یافته و موجودات عالم نیز روی حساب و نظم دقیق و نیز بر اساس هدف معینی قدم به عرصه هستی نهاده اند. جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیزی بجای خویش نیکوست. نظم شگفت و محیرالعقولی که در همه مخلوقات، حرکت سیاّره ها و ستارگان، گیاهان، موجودات دریایی و صحرایی، بدن انسان، گردش خون و... وجود دارد، همه و همه معلول تدبیر خداوند حکیم، مدبر و تواناست.
الف ـ نظم در اوقات شبانه روز
نظم در زندگی یک مسلمان بر محور عبادت خدا ـ که هدف از زندگی است ـ پدید می آید. یک مسلمان هنگام اذان صبح برای نماز برمی خیزد و پس از نماز به تلاوت آیاتی از قرآن می پردازد، سپس اقدام به ورزش مناسب یا مختصری استراحت، پس از صرف صبحانه بکار روزانه می پردازد، نزدیک اذان ظهر دست از کار برداشته برای نماز ظهر و سپس عصر آماده می شود، پس از نماز به صرف غذا و مقداری استراحت پرداخته، دوباره کار را آغاز می کند، نماز مغرب و عشا را به موقع ادا کرده و پس از دیدار با دوستان، بستگان، گفتگو با خانواده یا هر تفریح و جلسه مشروع دیگر وقتی به خواب می رود که بتواند نماز صبح خود را سر وقت بخواند. این است که معنای سخن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که به پیروانش سفارش می کند: «بکوشید که اوقات خود را چهار قسمت کنید: بخشی برای مناجات با خدا، دیگری برای امرار معاش، سوّم برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیوبتان را به شما می گویند و قلباً به شما اخلاص دارند. چهارم برای لذتها و کامیابی های مشروع. با این بخش (چهارم) است که بر سه بخش دیگر نیرو می گیرید».
اگر انسان زندگی خود را طبق بینش اسلامی نظم بدهد و بکوشد گفتار، رفتار و حرکاتش منظم و مطابق برنامه دقیق اسلام باشد، نظم فکری پیدا می کند و هیچگاه دچار تزلزل فکری و عقیدتی نمی شود. حضرت امام خمینی در این باره می فرماید: «اگر در زندگیمان، در رفتار و حرکاتمان نظم بدهیم، فکرمان هم بالطبع نظم می گیرد، وقتی فکر نظم گرفت یقیناً از آن نظم فکری الهی هم برخوردار خواهد شد».
نظم در مصرف به معنای داشتن حساب و برنامه دقیق در دخل و خرجها و مصرفهاست که در این امور، اعتدال را رعایت کرده و از زیاده روی و اسراف بپرهیزند. چنانکه قرآن کریم بندگان خوب خود را این گونه می ستاید: «وَالَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»؛ (بندگان خدای رحمان) کسانی هستند که هرگاه انفاق (هزینه) کنند، نه اسراف کنند و نه تقتیر (دست خشکی) و (هزینه زندگی آنان) بین این دو در شرایط متعادل است.
خدای توانا و حکیمی که نظم را در دستگاه پهناور و عظیم خلقت قرار داده است، همین نظم را در زندگی انسانها و روابط اجتماعی آنان می پسندد. از این رو، شایسته است که انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش، نظم و ترتیب و تدبیر در امور را مراعات کند؛ زیرا به گفته روانشاسان: «احتیاج به نظم و ترتیب، جزء احتیاجات اساسی روانی محسوب می گردد، رنگ و شکل و خاصی به زندگی می دهد. افراد میل دارند زندگی فردی و جمعی خود را تحت نظم و قاعده مشخصی درآورند».
[ویکی فقه] نظم (ابهام زدایی). واژه نظم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • نظم و انضباط، نظم به معنای آراستن، بر پا داشتن، ترتیب دادن کار و انضباط نیز به معنای نظم و انتظام، ترتیب و درستی، عدم هرج و مرج، سامان پذیری و آراستگی• نظم (ادبیات)، یکی از اصطلاحات ادبی به معنای کلام موزون مقابل نثر• برهان نظم، یکی از براهین اثبات وجود خداوند از طریق نظم موجود در عالم و نیازمندی نظم به ناظم حکیم
...
[ویکی فقه] نظم (ادبیات). نظم در لغت، کلام موزون مقابل نثر تعریف شده است.
در عرف اهل ادب معمولا شعر و نظم به صورت دو تعبیر مختلف از مفهوم واحد به کار می رود.
شعر و نظم از دیدگاه علمای علم بلاغت
علمای علم بلاغت میان شعر و نظم تفاوت قائل هستند. شعر به معنی خاص کلمه ممکن است منظوم نباشد و هر نظمی نیز از مقوله ی شعر به حساب نیاید. شعر، معانی و مفاهیم خاص خود را دارد که البته در بیشتر موارد با مختصات لفظی کلام بیان می گردد، گاهی نیز می تواند، یا قیود ضوابط نظم را به تمام و کمال بپذیرد یا در آن به اقتضای معنی و مورد تغییراتی بدهد و تصرفاتی داشته باشد. در این صورت اگر نظم حاوی معانی و مفاهیم شعری نباشد، یا گاه از این حد نیز فراتر رفته معانی خاص نثر را به کار برد، نمی توان عنوان شعر را بر آن اطلاق کرد. مثلا با آثاری از قبیل "الفیه ی" ابن مالک یا "منظومه ی" حاج ملاهادی سبزواری یا "نصاب الصبیان" ابونصر فراهی که اولی در قواعد زبان عربی و دومی در فلسفه و سومی در لغات عربی و معادل فارسی آن است و هر سه آن از معانی خاص نثر به شمار می رود، نمی توان عنوان شعر به آن داد، تنها عنوان نظم بر آن ها صادق است، در مقابل، آثار زیادی از آثار منثور در ادب فارسی وجود دارد که از نظر مفهوم و موضوع از مقوله شعر شمرده می شود، در حالی که نام نثر بر آن اطلاق می کنیم.