فول. ( معرب، اِ ) معرب از آرامی فل و فلی. باقلا. || فول سودانی؛ پسته زمینی. || فول صوته؛ لوبیای چینی. ( فرهنگ فارسی معین ). || نخود یا دانه دیگر مر اهل شام را، یا خاص است به خشک.( منتهی الارب ). واحد آن فولة است. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ عمید
خطا.
فرهنگ فارسی
( اسم ) باقلا. یا فول سودانی. پسته زمینی. یا فول صوته. لوبیای چینی.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی شَطْرَ: بعض - قسمتی (منظور از بعض مسجد الحرام همان کعبه است، واینکه صریحا نفرمود فول وجهک الکعبة و یا فول وجهک البیت الحرام برای این بود که مقابل حکم قبله قبلی قرار گیرد چون شطر مسجد اقصی نیز منظور صخره ای معروف در آنجا بود، نه همه آن مسجد ) معنی شَطْرَهُ: بعض آن - قسمتی از آن (منظور از بعض مسجد الحرام همان کعبه است، واینکه صریحا نفرمود فول وجهک الکعبة و یا فول وجهک البیت الحرام برای این بود که مقابل حکم قبله قبلی قرار گیرد چون شطر مسجد اقصی نیز منظور صخره ای معروف در آنجا بود، نه همه آن مسجد ) ریشه کلمه: ف (۲۹۹۹ بار)ولی (۲۳۱ بار)