ناجور

لغت نامه دهخدا

ناجور. ( ص مرکب ) مقابل جور. چیزهای بی مناسبت و از جنس های مختلف. ( فرهنگ نظام ). چیزی که جفت و جور با دیگری نباشد. هر دو چیز که با هم مختلف باشند و به یکدیگر شباهت نداشته باشند. ( ناظم الاطباء ). نامناسب. که جور نیست. که متناسب نیست. ناموافق. که یکدست و یکنواخت نباشد. که بهم نمانند. که با هم تناسب و وفق نداشته باشند. که از یک جنس نباشند.
- وصله ناجور ؛ وصله ای که با لباس از یک جنس نباشد.
|| نامناسب. ناباب.
- رفقای ناجور؛ دوستان ناباب.

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - ناهماهنگ . ۲ - نامساعد. ۳ - نامناسب .

فرهنگ عمید

چیزی که با دیگری جفت وجور نباشد، نامناسب، مخالف.

فرهنگ فارسی

نامناسب، مخالف، چیزی که جفت وجورنباشد
( صفت ) ۱ - نامتناسب ناموافق ناهماهنگ . یا وصله ناجور . وصله ای که بالباس از یک جنس نباشد. ۲ - نامنظم نامرتب آشفته : [ زندگانی این بیچاره هاناجوراست .] مقابل جور .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم