نابینائی

لغت نامه دهخدا

نابینائی. [ حامص مرکب ] کوری. عمیاء. ضرارة. ( دهار ) :
کان به نابینائی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد.( گلستان ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت