مواجه

لغت نامه دهخدا

مواجه. [ م ُ ج ِه ْ ] ( ع ص ) روباروی و مقابل. ( ناظم الاطباء ). روبرو. برابر. رو درروی. محاذی. مقابل. روی به روی. ( یادداشت مؤلف ).
- مواجه شدن ؛ روبرو شدن. مقابل شدن. رو در رو قرار گرفتن. مقابل آمدن.
- || برخورد کردن.مقابل گردیدن : کار تحقیق با مشکلاتی مواجه شد. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مواجه شود.
|| پیش. برابر. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(مُ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) رویاروی ، مقابل .

فرهنگ عمید

روبه رو.

فرهنگ فارسی

روبرو، روباروی
۱ - ( اسم ) روبرو شونده . ۲ - ( صفت ) روبرو مقابل .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم