منقور

لغت نامه دهخدا

منقور. [ م َ ] ( ع ص ) تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده. ( ناظم الاطباء ). || نقرشده. کنده. کنده شده. کنده کاری شده : صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. ( مقامات حمیدی ). از بتخانه آنجا سنگی منقور بیرون آوردند که بر کتابت آن ثبت کرده بودند که... ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - کنده شده ، نقر شده ، کنده . ۲ - سوراخ شده . ۳ - ساییده شده .

فرهنگ عمید

۱. کنده شده.
۲. کنده کاری شده.

فرهنگ فارسی

کنده شده، کنده کاری شده
( اسم ) ۱ - کنده شده نقر شده کنده . ۲ - سوراخ شده . ۳ - ساییده شده . یا منقور بودن . کنده شدن : [ این جمله بر لوحه منقور بود . ]

ویکی واژه

کنده شده، نقر شده، کنده.
سوراخ شده.
ساییده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چای فال چای فال شمع فال شمع فال ارمنی فال ارمنی