منقد

لغت نامه دهخدا

منقد. [ م ُ ن َق ْ ق ِ ] ( از ع ، ص ) نعت فاعلی از مصدر برساخته تنقید. رجوع به تنقید شود.
منقد. [ م ُ ق َدد ] ( ع ص ) بریده و شکافته گردیده. ( آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شکافته شده و به درازا بریده شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به انقداد شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) لغتی است نادرست بجای منتقد و ناقد جمع : منقدین
بریده و شکافته گردیده . شکافته شده و به درازا بریده شده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم