منابت

لغت نامه دهخدا

منابت. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَنبِت. مَنبَت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رستن گاههای گیاه و درخت : پشت با بیشه ای داد که شعله آفتاب را در منابت آن راه نبودی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 410 ).در میان منابت اشجار و مساقط احجار پی او بگرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 418 ). رجوع به منبت شود.

فرهنگ معین

(مَ بِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ منبت .

فرهنگ عمید

= منبت

فرهنگ فارسی

جمع منبت
( اسم ) جمع منبت

ویکی واژه

جِ منبت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ فال ابجد فال ابجد