لغت نامه دهخدا
مغارة. [ م ُ غارْ رَ ] ( ع مص ) کم شدن شیر شتر. ( تاج المصادر بیهقی ). کم گردیدن شیر ناقه. غرار.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کمی در هر چیز. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || کم شیر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کاسد شدن بازار. ( تاج المصادر بیهقی ). ناروا گردیدن بازار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به دهان خورش دادن قمری ، ماده خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مغاره. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) غاری که در کوه باشد. ( غیاث ). غار. ( ناظم الاطباء ). مغارة. کهف. غار. مغار. ج ، مغاور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ( گلستان ). در بعضی مواضع بی دینان به مغاره ها که در میان کوهها و دره های بلند بود به نردبان بالا رفته بودند. ( ظفرنامه یزدی ). و رجوع به ماده بعد شود. || گودال ژرف و سرداب و مغاک و خندق. ( ناظم الاطباء ). || به معنی جای غارت کردن ، چرا که اسم ظرف از غارت هم درست می توان شد. ( غیاث ).