لغت نامه دهخدا
معیوب نیستی تو ولیکن ما
بر تو نهیم عیب ز رعنایی.ناصرخسرو.که بی اشباع سخن در تقریر آن معیوب نماید. ( کلیله و دمنه ). این قطعه ای که تو برخواندی بس غث ورث و معیوب... بود. ( مقامات حمیدی ).
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس.مولوی.|| داغ دار و بدصورت و زشت. || ننگ دار و بی آبرو و رسوا و بدنام و کیاده. ( ناظم الاطباء ).