معمولی

لغت نامه دهخدا

معمولی. [ م َ ] ( ص نسبی ) مأخوذ از تازی، معتادو رسمی و مقرری و استمراری. ( ناظم الاطباء ). عادی.
- حروف معمولی؛ حروف مطبعه که ریز باشد در همان قالب، مقابل حروف سیاه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معمولی سنوات؛ مقرری و انعام که همه ساله داده می شود. ( ناظم الاطباء ).
- || هرچیز که همه ساله بجا آورده می شود. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب. ) منسوب به معمول، رایج، متداول، عادی.

فرهنگ عمید

۱. عادی، متوسط.
۲. متداول، رایج.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به معمول رایج متداول عادی: کاغذ معمولی حروف معمولی حروف معمولی: [ بسوارها دستور داد که دو آخور باندازه دو برابر آخورهای معمولی براین بسترها بیفزایند. ] ( ایران باستان ۱۸۱۸: ۲ )
ماخوذ از تازی معتاد و رسمی و مقرری و استمراری.

ویکی واژه

normale
banale
منسوب به معمول، رایج، متداول، عادی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال کارت فال کارت فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت