معسور

لغت نامه دهخدا

معسور. [ م َ ] ( ع مص ) دشواری. ضد میسور و این هر دو مصدر است و گویند: دعه الی میسوره و الی معسوره و نزدیک سیبویه صفت است و گوید که مصدر بر وزن مفعول نیامده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج، معسورات. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) دشوار. دشخوار. سخت.مشکل. مقابل میسور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (اِ مف. ) دشوار.

فرهنگ عمید

دچار سختی.

فرهنگ فارسی

دشوار، ضد میسور
( اسم ) دشوار سخت مقابل میسور.

ویکی واژه

دشوار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال ارمنی فال ارمنی فال سنجش فال سنجش فال راز فال راز