مصف

لغت نامه دهخدا

مصف.[ م َ ص َف ف ] ( ع اِ ) جای صف زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای صف برکشیدن. موضع صف. صف کشیدنگاه. ( یادداشت مؤلف ). || جای صف زدن در جنگ. ج ، مصاف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).میدان جنگ. رزمگاه. ناوردگاه. || توسعاً،جنگ. ج ، مصاف. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مصاف شود.

فرهنگ معین

(مَ صَ فّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای صف زدن . ۲ - میدان جنگ ، رزمگاه . ج . مصاف .

فرهنگ عمید

۱. جای صف بستن.
۲. میدان جنگ، محل کارزار.

فرهنگ فارسی

جای صف بستن، میدان جنگ، محل کارزار، مصاف جمع
(اسم ) ۱ - جای صف زدن . ۲ - میدان جنگ رزمگاه جمع : مصاف .

ویکی واژه

جای صف زدن.
میدان جنگ، رزمگاه.
مصاف.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه