مستهجن

لغت نامه دهخدا

مستهجن. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) قبیح و زشت شمرنده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استهجان شود.
مستهجن. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع ص ) مکروه و زشت و عیب گرفته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). مُستقبح. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استهجان شود. || زشت. ناپسندیده : کار ناکرده را مزد خواستن مستقبح و مستهجن یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 102 ). || رکیک. زننده : این لفظ اگر چه مستهجن است بازگفتن بر زبان راند... ( مرزبان نامه ص 10 ). || مرد که نیمی عرب و نیمی عجم یعنی دورگه باشد و به زعم عرب چنین کس غیرفصیح است. ( سبک شناسی ج 2 ص 31 ).

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ ) [ ع . ] (ص . ) زشت و قبیح .

فرهنگ عمید

زشت، قبیح، ناپسند.

فرهنگ فارسی

زشت، قبیح، ناپسند
۱ - (اسم ) عیب گرفته شده . ۲ - ( صفت ) زشت رکیک : و این لفظ اگر مستهجن است باز گفتن بر زبان راند.... ۳- مرد دورگه که نیمی عرب و نیمی عجم باشد و بزعم عرب چنین کس غیرفصیح بود.
قبیح و زشت شمرنده

ویکی واژه

زشت و قبیح.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم