مستنجم

لغت نامه دهخدا

مستنجم. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) طلب روشنائی کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به استنجام شود. || روشن. ( غیاث ) ( آنندراج ). تابیده و افروخته :
دود پیوسته هم از هیزم بود
کی ز آتشهای مستنجم بود.مولوی ( مثنوی ).

فرهنگ معین

(مُ تَ جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - خواهندة روشنایی . ۲ - (ص . ) روشن ، تابان .

فرهنگ عمید

۱. آن که طلب روشنایی کند.
۲. روشن، تابان.

ویکی واژه

خواهندة روشنایی.
روشن، تابان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی