لغت نامه دهخدا مستحث. [ م ُ ت َ ح ِث ث ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحثاث. برانگیزنده. ( غیاث ) ( اقرب الموارد ). برانگیزاننده. تشویق کننده. رجوع به استحثاث شود. || وژولنده خراج. ( السامی فی الاسامی ). مأمور گرفتن خراج. گیرنده باژ و ساو. باژخواه. جمعآورنده خراج : حوالت کرد سوی محمدبن اللیث و احمدبن عبدالعزیز که مال سوی موفق همی فرستد و صاعدبن مخلد را برایشان مستحث کرد. ( تاریخ سیستان ). نامه مستحث رسیدصاعدبن مخلدالوزیر اندر این باب. ( تاریخ سیستان ).مستحث. [ م ُ ت َ ح َث ث ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحثاث. برانگیخته شده. ( غیاث ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استحثاث شود.
فرهنگ فارسی (اسم ) ۱ - برانگیزاننده ترغیب کننده مشوق : و از سر تشور و تخفربگوی استلذائ آن آبکامی مستحث اقتراح قدری شده است . ۲ - محصل مالیات تحصیلدار : والمستحث و ژولند. خراج .برانگیخته شده