مزکت

لغت نامه دهخدا

مزکت. [ م َ ک ِ ] ( اِ ) مزگت. رجوع به مزگت شود. || مسجد کوچک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مسجد : تو مشرف تری ز هر مردم همچو بیت الحر ز هر مزکت . ( سوزنی رشیدی ) یا مزکت آدینه . مسجد جمعه مسجد جامع : با چنین ماه چنین جشن بود همچو در مزکت آدینه سرای . ( فرخی )

ویکی واژه

نمازخانه، مسجد، خانه‌ی خدا، بیت‌اﷲ. مزگت، مژگت. احتمالا از میان اصطلاحات فوق، مزکت، مزگت، یا مژگت، تلفظ باستانی آن به زبان معیار باستان، «مَزکَت» درست بوده، و از دو کلمه ساده مِز و کَت یعنی دهکده مزها احتمالا به معنی معتقدان، متافیزیک‌ها است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تماس فال تماس فال حافظ فال حافظ