مرکزیت

لغت نامه دهخدا

مرکزیت. [ م َ ک َ زی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) مرکزیة. مرکز بودن. تمرکز.
مرکزیة. [ م َ ک َ زی ی َ ] ( ع ص نسبی ) مؤنث مرکزی. منسوب به مرکز. رجوع به مرکز و مرکزی شود.

فرهنگ معین

(مَ کَ یَّ ) [ ازع . ] (مص جع . ) ۱ - مرکز بودن . ۲ - تمرکز و تجمع امور در یک محل .

فرهنگ فارسی

۱ - مرکز بودن . ۲ - تمرکز وتجمع امور در یک محل یک شخص یک گروه .

ویکی واژه

مرکز بودن.
تمرکز و تجمع امور در یک محل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ