مرغش

لغت نامه دهخدا

مرغش. [ م ُ غ ِ / م ُ رَغ ْ غ ِ ] ( ع ص ) مرغس. به ناز و نعمت پرورنده خود را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرغش. [ م َ غ َ ] ( اِ ) مرقشیشا، که نوعی سنگ است. رجوع به مرقشیشا شود.
مرغش. [ م َ غ َ ] ( اِخ ) شهری است به شام.
مرغش. [ م َ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مشهد و 13 هزارگزی جنوب کشف رود. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مرقشیشا .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم