مداولت

لغت نامه دهخدا

مداولت. [ م ُ وَ ل َ ] ( از ع اِمص ) مداومت. || دور زدن. || انقلاب زمانه. ( فرهنگ فارسی معین ). در تمام معانی رجوع به مداولة شود.
مداولة. [ م ُ وَ ل َ ] ( ع مص ) گردانیدن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). گردانیدن روزگار را. ( از منتهی الارب ) ( از زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). تصریف. تصریف ایام. ( اقرب الموارد ). فی القرآن : و تلک الایام نداولها بین الناس ؛ ای نصرفها بینهم ندیل لهؤلاء تارة و لهؤلاء اخری. ( اقرب الموارد ). جعلها لقوم مرة و اخری لاخرین. ( متن اللغة ). دست به دست دادن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( دستور الاخوان ). چیزی را دست به دست رد کردن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مُ وَ یا وِ لَ ) [ ع . مداولة ] (مص ل . ) ۱ - مداومت . ۲ - دور زدن . ۳ - انقلاب زمانه .

فرهنگ عمید

۱. دست به دست گشتن دولت.
۲. گشتن روزگار گاه به سود این و گاه به سود آن.

ویکی واژه

مداولة
مداومت.
دور زدن.
انقلاب زمانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش فال اوراکل فال اوراکل