مخرق

لغت نامه دهخدا

مخرق.[ م َ رَ ] ( ع اِ ) دشت و بیابان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). دشت و بیابان بی آب. ( ناظم الاطباء ). || سنگ در کنار حوض که هر گاه خواهندآب از آن بردارند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). سنگی که در دنباله حوض گذارند و چون خواهند آب حوضی روان گردد آن را بردارند. ( ناظم الاطباء ).
مخرق. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) سرگشته و متحیر گرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرگردان کننده و متحیرنماینده. ( ناظم الاطباء ).
مخرق. [ م ُ خ َ ر رِ ] ( ع ص ) پاره کننده و از هم درنده. ( غیاث ). درنده و پاره پاره گرداننده. ( از آنندراج )( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شکافنده و پاره کننده. ( ناظم الاطباء ). || بسیار دروغ گو. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ خَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - پاره پاره کننده ، درنده . ۲ - بسیار دروغگو.

فرهنگ عمید

۱. پاره کننده، شکافنده.
۲. بسیار دروغ گو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت فال امروز فال امروز فال اوراکل فال اوراکل