مخدوش

لغت نامه دهخدا

مخدوش. [ م َ ] ( ع ص ) خراشیده شده و خراش داشته شده . ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) خراشیده شده ، خدشه دار شده .

فرهنگ عمید

۱. خراشیده شده، خدشه دار.
۲. [مجاز] معیوب، نامنسجم.

فرهنگ فارسی

خراشیده شده، خدشه دار
(اسم ) ۱- خراشیده شده خراش برداشته . ۲ - وسوسه کرده شده . ۳ - تصرف شده ( جملات و عبارات یک نوشته ) .

ویکی واژه

خراشیده شده، خدشه دار شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم