مختبر

لغت نامه دهخدا

مختبر. [ م ُ ت َ ب ِ] ( ع ص ) کارآزموده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
مختبر. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ) آزموده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اختبار و ماده قبل شود. || آگاهی به چیزی.( آنندراج ). و رجوع به اختبار شود. || پرگوشت. جمل مختبر؛ کثیراللحم. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مُ تَ بَ ) [ ع . ] (اِمف . )۱ - آزموده ، امتحان کرده . ۲ - آگاهی یافته ، خبردار.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آزماینده امتحان کننده . ۲ - آگاهی یابنده خبردار شونده .

ویکی واژه

آزموده، امتحان کرده.
آگاهی یافته، خبردار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای