محاصره کردن

لغت نامه دهخدا

محاصره کردن. [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تنگ فروگرفتن. ( آنندراج ). احصار. شهربند کردن. حصاری ساختن:
اگر محاصره آسمان کند رایت
به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دور شخصی ( یا اشخاصی ) یا محلی را احاطه کردن بطوری که رابط. او ( آنان ) با خارج قطع گردد.

ویکی واژه

accerchiare
circondare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال آرزو فال آرزو فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت