محاسب. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) حساب کننده و مرتب کننده حساب و مستوفی. ( ناظم الاطباء ). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره. شمارکننده. شمارنده. حسیب. حاسب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حساب کننده. ( آنندراج ) : چندانْت بقا باد که آید عدد سال اندر قلم کاتب و در ذهن محاسب.سوزنی. محاسب. [ م ُ س َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از حساب. حساب شمرده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا. ) حساب کننده ، حسابدار.
فرهنگ عمید
حساب کننده، حسابدار.
فرهنگ فارسی
حساب کننده، حسابدار ( اسم ) حساب کننده حسابدار : حاجی میرزا علی نقی محاسب و ضابط اسناد خرج جمع : محاسبین . حساب کننده