مجبور کردن

لغت نامه دهخدا

مجبور کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ناگزیر کردن. داشتن به... واداشتن به. به ستم داشتن بر کاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

ناگزیر کردن

ویکی واژه

costringere
obbligare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال سنجش فال سنجش فال تاروت فال تاروت