مجامع

لغت نامه دهخدا

مجامع. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مجمع [ م َ م َ / م َ م ِ]. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). جاهای جمع شدن. ( غیاث ). مواضع گرد آمدن مردم. جاهای فراهم آمدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هم از گرد راه قصد جامع کردم و روی بدان مجامع آوردم. ( مقامات حمیدی ). سلطان جاسوسان برگماشت واز مواضع و مجامع ایشان تجسس کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398 ). صیت کرم اعراق و لطف اخلاق به اطراف و آفاق رسانیده و مسامع و مجامع را به نشر محامد اوصاف مطیب گردانیده. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 122 ).و رجوع به مجمع شود. || در شاهد زیر بمعنی جمیع آمده است : و بفرمود تامقنعه از سر وی فرو کشیدند... تا شرم دارد و حرکتی کند و او را از آن حالت مستکره آید که مجامع سر و روی او برهنه باشد. ( چهارمقاله ص 114 ).

فرهنگ معین

(مَ مِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مجمع .

فرهنگ عمید

= مجمع

فرهنگ فارسی

جمع مجمع
( اسم ) ۱ - جمع مجمع : ۱ - محلهای جمع شدن مردمان جا های گرد آمدن محافل . ۲ - جمیع ( محیط المحیط ) : و او را از آن حالت مستکره آید که مجامع سرو روی او برهنه باشد ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال ای چینگ فال ای چینگ فال راز فال راز فال عشق فال عشق