متحجر. [ م ُ ت َ ح َج ْ ج ِ ] ( ع ص ) سخت گردیده. ( از آنندراج ). صلب و سخت گشته مانند سنگ. ( ناظم الاطباء ). || حجر سازنده. ( آنندراج ). || تنگ گیرنده بر کسی. ( آنندراج ). || سنگ شده. ( ناظم الاطباء ). آنچه به صورت سنگ درآمده. سنگ شده. || بسیارسنگ. ارض متحجرة؛ زمین سنگناک. ( از اقرب الموارد ). || جراحتی که ریمناک و سخت گردد. ( آنندراج ). جراحت ریمناک. ( ناظم الاطباء ). || فسیل . سنگواره. موجود زنده ای که بر اثر تغییرات زمین به سنگ تبدیل شده باشد. || کنایه از آن که در تبعیت از احکام و سنن تعصب دارد. قشری. متعصب. کسی که به هیچ وجه از عقاید کهنه خود دست برنمی دارد. پای بند عقاید و رسوم کهن. که به هیچ وجه از دیگرگونی متأثر نشود.
فرهنگ معین
(مُ تَ حَ جِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - سنگ شده ، سخت گشته . ۲ - در فارسی به کسی گویند که حاضر به درک و پذیرش نوآوری ها نیست .
فرهنگ عمید
۱. متعصب نسبت به عقاید کهنه. ۲. [قدیمی] چیزی که مانند سنگ شده باشد، سنگ شده.
فرهنگ فارسی
سنگ شده، چیزی که مانندسنگ شده باشد ۱ - ( اسم ) آنچه بصورت سنگ در آمده سنگ شده . ۲ - آنکه در تبعیت از احکام و سنن تعصب دارد قشری . ۳ - ( اسم ) فسیل سنگواره . ۴ - جراحتی که ریمناک و سخت گردد .