مافوق

لغت نامه دهخدا

مافوق. [ف َ فُو ] ( از ع ، ص مرکب ، اِ مرکب ) بیشتر و زیادتر و بالاتر. ( ناظم الاطباء ). مقابل مادون و ماتحت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مافوق الحد؛ زیاده از حد. ( ناظم الاطباء ). || دست بالا. حداکثر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آنکه در منصب برتری دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( اصطلاح نظامی ). ارشد ( در درجه و خدمت ). مقابل مادون. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بالا، بالادست .

فرهنگ عمید

۱. آن که در شغلی مقام بالاتری دارد، بالادست.
۲. بالا تر، آنچه بالا است.

فرهنگ فارسی

بالا، بالاتر، بالادست، آنچه بالااست
(صفت ) ۱- بالا بالا دست مقابل نادون . ۲- ارشد ( در درجه و خدمت ) مقابل مادون . یا مافوق . بالاتر از : نافوق این تصور نیست .
بیشتر و زیادتر و بالاتر

ویکی واژه

بالا، بالادست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم