ماحی

لغت نامه دهخدا

ماحی. ( ع ص ) محو کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث ). سترنده کفر. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). نیست و نابود کننده. ( آنندراج ) ( غیاث ).
ماحی. ( اِخ ) از القاب حضرت خاتم النبیین صلی اﷲعلیه وآله وسلم بدان جهت که خدای تعالی محو کرد کفر را بوسیله آن حضرت. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
ماحی. ( اِخ ) نام مکه شرفها اﷲ تعالی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نام مکه معظمه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) محوکننده .

فرهنگ عمید

محوکننده، زایل کننده، نیست ونابودکننده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) محو کننده نابود کننده : قلم ثعبان نمایش ... ماحی سحر ظلم آمد .
نام مکه شرفهاالله تعالی نام مکه معظمه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش فال احساس فال احساس