لهو. [ ل َ ] ( هندی ، اِ ) اسم هندی خون است. ( تحفه حکیم مؤمن ). لهو. [ ل َ هَُ وو ] ( ع ص ) رجل ٌ لهو؛ مرد بازنده. مرد بسیار غفلت کننده و اعراض نماینده. ( منتهی الارب ). مرد بسیار بازی و غفلت. ( مهذب الاسماء ). لهو. [ ل َهَْ وْ ]( ع مص ) بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || انس گرفتن زن به سخن کسی و به شگفت آمدن وی. || جماع کردن. ( منتهی الارب ). لهو. [ ل َهَْ وْ ] ( ع اِ ) زن که بدان بازی کنند یا فرزند. ( منتهی الارب ). بازی. طرب. لعب. ملهی. آنچه مشغول کند مردم را. چیزی که از عمل خیر بازدارد. ( منتخب اللغات ). آنچه مایه اشتغال باشد. اشتغال به عیش و طرب و امثال آن. آنچه انسان را محظوظ کند و مشغول دارد. زنی که مایه سرور و خوشی باشد. سرگرم کن. و در این قول خدای تعالی : «لو اءَردنا اءَن نتخذ لهواً » کنایه است از زن و فرزند. ج ، ملاهی ( بغیر قیاس ). هو الشی الذی یتلذذ به الانسان فیلهیه ثم ینقص. ( تعریفات ) : دو صد منده سبو آبکش به روز شبانگاه لهو کن به منده بر.ابوشکور.تا بمیری به لهو باش و نشاط تا نگیرد ابر تو گرم خبک.خسروی.بدو گفت کایدر نه جای لهوست همانا ترا شیر مرغ آرزوست.فردوسی.دل تو باد سوی لهو و چشم سوی نگار دو گوش سوی سماع و دو دست سوی مدام.فرخی.زین عید عدو را غم و اندوه و تو را لهو تو با رخ چون لاله و او با رخ پرچین.فرخی.کش و بند وبر و آر و کن و کار و خور و پوش کین ومهر و غم و لهو و بد و نیک و می و راز.منوچهری.امیری شدم آن زمان زآن سبیل ز لهو و طرب گرد من لشکری.منوچهری.بچه نداند از لهو مادر نداند از عدو آید ببردشان گلو با اهل بیت و حاشیه.منوچهری.از این خداوند ما هیچ کاری نیاید جز لهو. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248 ). چون از خدمت فارغ شدی به لهو و نشاط خویش مشغول بودی. ( تاریخ بیهقی ص 247 ). قائد به خشم جواب داد که نعمت تو سخت بر من بسیار است تا به لهو و شراب می پردازم. ( تاریخ بیهقی ص 323 ). دیگران در لهو و طرب بدو اقتدا میکنند. ( تاریخ بیهقی ص 394 ). کدخدای ری و آن نواحی به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشد. ( تاریخ بیهقی ص 393 ).
فرهنگ معین
(لَ وْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بازی کردن . ۲ - (اِ. ) آنچه مایة سرگرمی و بازی باشد. ۳ - بازی ، طرب ، لعب .
فرهنگ عمید
۱. بازی کردن. ۲. (صفت ) آنچه مایۀ سرگرمی و بازی باشد و انسان با آن خود را مشغول و سرگرم کند.
فرهنگ فارسی
بازی کردن، آنچه که مایه سرگرمی وبازی باشد ۱- ( مصدر ) بازی کردن . ۲- انس گرفتن بسخن کسی . ۳- جماع کردن . ۴- ( اسم ) بازی : چون از خدمت فارغ شدی بلهو ونشاط خویش مشغول بودی . ۵- انس الفت . ۶- جماع آرمش . ۷- ( اسم ) زن یا فرزند که با اوبازی کنند . ۸- آنچه که مردم را مشغول و محظوظ کند . یا لهو ولعب . اشتغال بلذات وبازی : حاصل لهو ولعب دنیا چیست ? نام زشت و خمار و جنگ و جدل . ( سعدی لغ. ) بازی کردن . یا انس گرفتن زن بسخن کسی و بشگفت آمدن وی .
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] لَهو، سرگرمی لذت بخش و غیر مهم در زندگی است که توجه انسان را به خود مشغول می سازد. به طوری که کارهای اصلی و مهم زندگی را فراموش می کند. از منظر مفسران قرآن و روایات، لهو، جلوی پیشرفت علمی و خوشبختی انسان را می گیرد. از منظر فقها، لهو، ممنوع و ناسالم است. عده ای دیگر از فقها معتقدند که بعضی از سرگرمی های لهوی باعث بی توجهی انسان به کارهای مهم و اصلی زندگی نمی شوند، بنابراین مجاز و سالم هستند. لهو، در کتابهای لغت، مشغول شدنِ انسان به یک کارِ لذت بخش، تعریف شده است و در اصطلاح، رفتار یا سرگرمی غیر مهمِ در زندگی و لذت بخشی است که توجه انسان را به خود مشغول می سازد، به طوری که کارهای ضروری و مهم زندگی را فراموش می کند.. از منظر مفسرانِ قرآن و روایات، همه رفتارها و سرگرمی های دنیا لهو هستند و آن را به دو نوع تقسیم کرده اند: [ویکی الکتاب] معنی لَهْوٌ: هر کار بیهوده و بیارزشی است که آدمی را از کار مهم و پر ارزش باز بدارد -هر عمل سرگرم کنندهای که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد ( وقتی میگویند : الهاه کذا معنایش این است که آن کار بیهوده وی را مشغول به خود کرد و از کاری مهمتر باز... معنی سَامِدُونَ: بیهوده کاران (از مصدر "سمود " به معنی " لهو" و لهو به معنای هر عمل سرگرم کنندهای است که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد . ) معنی لَاهِیَةً: مشغول به کار لهو (اسم فاعل از لهو ولهو به معنای هر عمل سرگرم کنندهای که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد ) معنی یُلْهِهِمُ: که آنان را سرگرم کند (از لهو ولهو به معنای هر عمل سرگرم کنندهای که انسان را از کاری مهم و حیاتی و وظیفهای واجب باز بدارد ) معنی قَصَّ: حکایت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و قصص به مع... معنی یَقُصُّ: حکایت می کند - داستان نقل می کند- قصّه می گوید(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و... معنی یَقُصُّونَ: حکایت می کنند - داستان نقل می کنند- قصّه می گویند(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصی... ریشه کلمه: لهو (۱۶ بار) «لهو» (سرگرمی) به هر کاری گفته می شود که انسان را به خود مشغول داشته و از مسائل اصولی منحرف سازد. تعبیر به «لَهْو» در سوره «جمعه» اشاره به طبل و سایر آلات لهوی است که، به هنگام ورود قافله تازه به «مدینه» می زدند، که هم نوعی اخبار و اعلام بود، و هم وسیله ای برای سرگرمی و تبلیغ کالا، همان گونه که در دنیای امروز نیز در فروشگاه هایی که به سبک غرب است نیز، نمونه آن دیده می شود. و «لَهْوُ الْحَدِیْثِ» به معنای سخنان بیهوده است. مشغول شدن. چیزی که مشغول میکند «لَهَا الرَّجُلُ برالشَّیْءِ: لَعَبَ» این مشغول شدن توأم با غفلت است. راغب میگوید: لهو آن است که انسان را از آنچه مهم است به دردش میخورد مشغول نماید. . نیست زندگی دنیا مگر بازی و مشغول کننده. الهاء: مشغول کردن. . اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند . مردانی که تجارت و فروختن آنها را از یاد خدا مشغول و غافل نمیکند. * . تلهی مشغول شدن و غفلت ورزیدن است یعنی: اما آنکه شتابان پیش تو میآید و از خدا میترسد تو از او غافل میشوی و به چیز دیگری مشغول میگردی. * . آنها به بازی زندگی پرداختهاند. دلهایشان به غیر حق مشغول است. لهو الحدیث . یعنی: بعضی از مردم حدیث مشغول کننده را میخرد تا مردم را ندانسته از راه خدا گمراه کند و راه خدا را مسخره گیرد، عذاب خوار کننده برای آنهاست. در مجمع فرموده این آیه درباره نضر بن حرث بن علقمه نازل شد که برای تجارت به فارس میرفت، اخبار عجم را میآموخت و بر قریش نقل میکرد و میگفت: محمد به شما اخبار عاد و ثمود را نقل میکند من هم داستان رستم، اسفندیار، و اخبار کسریها را، مردم به داستانسرائی او گوش داده و از شنیدن قرآن دست میکشیدند. در المیزان از تفسیر قمی از امام باقر «علیه السلام» نقل شده که مراد از «مِنَ النَّاسِ مِنْ یَشْتَری...» نضر بن حارث بن علقمه است. نگارنده گوید: گمان بیشتر آن است که تمام سوره لقمان از برای این ماجرا نازل شده است و این سوره میفهماند که قرآن حاوی حقائق و راههای سعادت دنیا و آخرت است و حکایاتی که در آن نقل شده مثل حکایت لقمان پر از فوائد و نصائح است نه مثل قصه رستم و اسفندیار که جز لهو الحدیث نیست. غناء روایات بسیاری درباره آیه فوق نازل شده که دلالت دارند براینکه غناء و آواز خوانی از مصادیق لهوالحدیث است و حرام میباشد. رجوع شود به روایات در وسائل و غیره . زندگی لهو: . لفظ «لَهْو و لَعِب» چهاربار درباره زندگی دنیا آمده است درباره لعب بودن آن در «لعب» سخن گفتیم. تعبیر «لَهْو» درباره دنیا مشعر بر آن است که زندگی دنیا انسان را از یاد حق و آخرت غافل میکند چنانکه . . این مطلب را روشن میکند و در بسیاری از آیات هست: . پس باید در زندگی مواظب بود.
ویکی واژه
بازی کردن.مشغول شدن ،سرگرم شدن،انس گرفتن به سخن کسی،جماع کردن آنچه مایة سرگرمی و بازی باشد. بازی، طرب، لعب.