لمع. [ ل ُ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ لُمْعة. ( اقرب الموارد ) : توقع از ایام ایشان داشتن به لمع سراب مغرور شدن است. ( ترجمه تاریخ یمینی ). چون مرا ماهی برآمد با لمع پس چرا باشم غباری را تبع.مولوی.آبگینه هم بداند از غروب کآن لمع بود از مه تابان خوب.مولوی.وآن طبیب و آن منجم در لمع دید تعبیرش بپوشید از طمع.مولوی.موسیا کشف لمع بر که فراشت آن مخیل تاب تحقیقت نداشت.مولوی.زآنکه آن تقلید صوفی از طمع عقل او بربست از نور لمع.مولوی. لمع. [ ل َ ] ( ع اِمص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لمع نزد شعرا آن است که در بیت بعض الفاظ عربی به ترکیب مفید آرد. و اگر آن ترکیب ، ترکیبی باشد که به چیزی مصطلح شده باشد، یا به مثل یا به لطیفه و یا به حکمتی و یا غیر آنها زیبا آید. مثاله : کسی که دید در عالی تو از حیرت بگفت اشهد ان لا اله الا اﷲ.؟کجا ما و کجا شهر مدائن غلط کردیم المقدور کائن.؟کذا فی جامعالصنایع. و رجوع به ملمع شود. لمع. [ ل َ ]( ع مص ) لَمعان. درخشیدن و روشن شدن. ( منتهی الارب ). درخشیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( دهار ) : ازعکس و لمع انجم رخشنده هر شبی تا آسمان به گونه پیروزه طارم است.زوزنی.|| به دست اشاره کردن. || پریدن مرغ. || آشکارا شدن از در و برآمدن کسی. ( منتهی الارب ). || سپید گردیدن.لکه کردن. ( دزی ) .
۱- ( مصدر ) درخشیدن روشن شدن . ۲- ( اسم ) درخشیدگی درخشش . ۳- آنست که در بیت بعض کلمات عربی را بترکیب مفید آورند و اگر آن ترکیبی باشد که بچیزی مصطلح شده باشد : یا بمثل یا بلطیفه یا بحکمتی و یاغیر آنها زیبا آید مثلا : کسی که دید در عالی تو از حیرت بگفت : اشهدان لااله الاالله . ( کشاف اصطلاحالت لغ. ) جمع لمعه
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی لَمَا: چرا که - برای اینکه - چونکه - به این علت که - از آنجا که - هرچه - هرزمان معنی لَّمّاً: به این صورت که علاوه برسهم خود،سهم دیگران را نیز به خود اختصاص دهد ، و خلاصه هر چه به دستش بیاید بخورد ، چه پاک و حلال باشد و چه خبیث (عبارت "أَکْلاًَ لَّمّاً " یعنی یک جا و کامل خوردن یا به عبارت دیگر بلعیدن) معنی لَمَّا: وقتیکه - هنوز نه - سوگند می خورم به آنچه- إلّا(در عباراتی نظیر "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معنی "وقتیکه" می دهد. در عباراتی نظیر "وَلَمَّا یَدْخُلِ ﭐلْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ "معنی "هنوز نه" می دهد در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ... معنی لِمَا: برای آنچه ریشه کلمه: ل (۳۸۴۲ بار)مع (۱۶۴ بار)